بیتوته کنار سرو - قسمت سوم
هنوز سال 54 به پایان نرسیده بود که امیر طاهری، برجسته ترین روزنامه نگار از نسل جوان ها به عنوان سردبیر جایگزین دکتر مهدی سمسار شد. هرچند سردبیر محبوب قبلی با عنوان سردبیر کل نشریات برای مدتی در موسسه کیهان ماند ولی همه می دانستند که این یک عنوان تشریفاتی است. طینت پاک دکتر سمسار علی رغم اخم ظاهری ، اورا محبوب تحریریه کیهان ساخته بود و باعث می شد که اکثر افراد تحریریه هر چند روز یک بار به دیدارش بشتابند.
بسیاری همکاران گارد قدیم ، سردبیری امیر طاهری را ناشی از فشار دولت به دکتر مصباح زاده می دانستند ولی اگر از نزدیک با قابلیت ها ی استثنایی امیر طاهری آشنا بودند، چنین قضاوتی تمی کردند. مردی که چند زبان زنده را به خوبی می داند، می نویسد، ترجمه می کند و سخن می گوید. گفتن از دانایی ها و مهارت های حرفه ای او دیگر ضرورت ندارد. آفتاب عمرش دراز باد که هم شناخته شده است و هم در سطوح بین المللی معتبر.
در آن موقع نشستن بر جای سپهسالاری چون دکتر سمسار دشوار بود. همیشه این طور است و قبول مسوولیت پس از مدیران قوی و کارآمد کار سختی است و توان بالا می خواهد. و امیر طاهری به خوبی از عهده این کار برآمد. سیاست بیرونی کیهان را خود اداره می کرد. بعضی از ممنوعیت ها را با اتکا به نفس و مستظهر به حمایت صاحب موسسه و دوستان دولتی خویش برطرف ساخت. از رحمان هاتفی به عنوان اصلی ترین همکار استفاده کرد و او عهده دار تمشیت تمامی مسایل داخلی تحریریه شد. تصمیم های امیر طاهری در اغلب موارد، رنگی از مشورت های هاتفی داشت. این دو بسیار با هم رفیق بودند. هردو جوان و حرف هم را به خوبی می فهمیدند و تا آخر دوره سردبیری امیر طاهری، به هم وفادار ماندند. یکی از طیف راست مرکز و دیگری از منتهی الیه چپ رسمی. وقتی ضوابط حرفه ای حاکم باشد، همزیستی هم به سهولت فراهم می آید واین داستان واقعی و سر حقیقی توفیق کیهان بود.
اوایل سال 55 واواخر سال 54 جوان ها در کیهان جاافتاده بودند. علیرضا { علی } خدایی در قامت معاون سرویس شهرستان ها، تعدادی از دانشجویان دانشکده مانند رستمیان و شهامی پور را جذب کرده بود. هوشنگ اسدی، مجید رحماانیان، شاهرخ صداقتیان، قویفکر، فریدون صدیقی، ساسان رئوفی ، مهدی فرقانی و خانم های امیری، ضیایی و بدیعی سرویس گزارش کیهان را عملا در اختیار گرفته بودند. خانم نوشابه امیری گرایش خبری قوی تری داشت. بنابرا ین پس از مدت کوتاهی به سرویس سیاسی پیوست.
رحمان هاتفی و محمد بلوری دو روز پی در پی ، قبل از نوروز 54 از تغییر بعضی دبیران تحریریه خبر می دادند تا این که امیر طاهری یک روز مرا به ملاقات دکتر مصباح زاده فرستاد. دکتر بی مقدمه اطلاع داد که به عنوان دبیر سرویس اقتصادی انتخاب شده ام و در مقابل نگاه استفهام آمیز من اضافه کرد البته به پیشنهاد و تایید آقای امیرطاهری.
خیلی استقبال نکردم و در مورد وضعیت آقای طاهریان پرسیدم. پاسخ داد نگران وی نباشید، همچنان با عنوان دبیر در تحریریه می ماند. توصیه هایی برای راه اندازی مجدد صفحه اقتصادی داشت که مدتی بود تعطیل مانده بود. من نظر دکتر را در مورد تجمیع واحدهای مرتبط با سرویس اقتصادی از جمله حوزه انرژی جویا شدم. موافق بود و اظهار داشت حوزه های آب و برق، راه و ترابری و مسکن و شهرسازی وسازمان برنامه به سرویس اقتصادی ملحق خواهد شد ولی در مورد بخش نفت فعلا تامل کنید تا شرایط آن فراهم شود.
لحظه ای تصور کردم که می خواهد مرا از کوران اخبار وزارت امور اقتصادی و دارایی دور کند . زیرا مدتی بود که روابط ما با مقامات این وزارتخانه و به ویژه شخص وزیر تیره و پر تنش شده بود. من از ارایه اخبار آن جا مطلقا کوتاه نمی آمدم و آن ها نیز علی رغم این که اخبار ما متکی بر اسناد و بخشنامه ها کاملا حقیقت داشت، مرتب آن ها را تکذیب می کردند. در دو جلسه ای که در پائیز 54 در حضور دکتر مصباح زاده برای نوعی هماهنگی تشکیل شد، دکتر به حقانیت من گواهی داد ولی توافقی حاصل نشد. ما هم چاپ هرگونه توضیح و تکذیب را جدا متوقف کردیم. لذا در ابتدا تصمیم دکتر برای این ارتقا چنگی به دل نمی زد. دلم می گفت پیشنهاد را رد کنم. ولی طرف صحبت دکتر مصباح زاده بود که برای همه تحریریه کیها ن حالت پدری داشت و به سادگی نمی توانستی صحبت اورا رد کنی. سکوت مرا حمل بر موافقت کرد و پرسید کی در سرویس اقتصادی مستقرمی شوید؟ سرویس اقتصادی در آن زمان نخستین میزها بعداز راهرو ورودی تحریریه را اشغال کرده بود. مشترک با سرویس فرهنگی که دکتر حسین ال ابراهیم را به عنوان دبیر و خبرنگار در اختیار داشت. بهانه خوبی پیدا کرده بودم و پاسخ دادم همین جا که مستقرم می مانم!!
این پاسخ هم بوی رد پیشنهاد را می داد و هم می توانست ناز وادا تداعی شود. دکتر کمی اخم کرد و سوال خود را مجدد تکرار نمود. ناچار به صراحت گفتم می خواهم در همین جایی که نشسته ام بمانم. اگر بناست ضمن ادامه فعالیت فعلی سایر اخبار اقتصادی را ببینم دوستان در همان جا تحویل دهند. صفحه اقتصادی را نیز در همان جا می بندم. پس از لحظه ای تامل قبول کرد و گفت ترتیبش را می دهم.
در بازگشت به تحریریه امیرطاهری و هاتفی با نگاه تعقیبم کردند. به همان میز قدیمی خود بازگشتم و پس از خاتمه کار روزانه بدون این که به دوستان سرویس اقتصادی سرکشی کنم یا چیزی بگویم به خانه رفتم. اوایل شب رحمان هاتفی تلفن کرد. خوشحال بود که یکی از دوستان و علاقمندان خودش مسوولیت مستقیم بخشی از اخبار روزنامه را بر عهده می گرفت. اصرار کرد که نمی شود سرویس اقتصادی را از راه دور اداره کنی. سماجت به خرج دادم و به موافقت دکتر در این مورد اشاره کردم. ناچار تصمیم گرفت که کل میزهای سرویس را به همان جایی که من نشسته ام منتقل کند. فضای لازم برای این کار با بریدن قسمتی از دم سرویس اخبار سیاسی و عقب کشیدن بخشی از سرویس حوادث فراهم شد و دوستانم محمود ستایش ، خلخالی، ایقانی، احمد ریاحی و شاید شهلا کلانتری دور چند میز جمع شدیم. شهلا کلانتری خیلی زود شاید کمتر از دو هفته کیهان را ترک گفت. گویا به خانه بخت رفت. به تدریج چند همکار جدید جذب سرویس ما شدند که شناخته ترین آن ها دکتر حسن نمکدوست تهرانی است که امروز از اساتید ارتباطات محسوب می شود و آن وقت هم خبرنگار خوبی بود. آقایان عظیمی و عابدینی هم بودند که به معرفی روانشاد مرزبان به ما پیوستند. دکتر انورخامه ای با معرفی رحمان هاتفی و هم چنین مرحوم دکتر حبیب چینی با مقالاتشان به ما کمک می کردند.
اخباراقتصادی در فاصله سال های 52 تا 56 بسیار مورد توجه کادر سردبیری قرار می گرفت.زیرا خطوط قرمز بسیار پر رنگ و غلیظ در مسایل سیاسی ماتع از کار دلخواه می شد. عملا روزنا مه ها فقط اخبار سیاسی تایید شده و رسمی را درج می کردند و گاهی در بعضی از سال ها در به کارگیری بعضی از کلمات و لغات نیز دچار محدودیت و سانسور شدید بودند.. اخبار اقتصادی هم مورد توجه مردم و به خصوص طیف خوانندگان روزنامه ها قرار داشت و هم مشکلات بعدی و گرفتاری های سیاسی به بار نمی آورد.
فعالیت سند یکائی
سال 55 و نیمه اول 56 بدین منوال گذشت. موعد انتخابات هیات مدیره سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات فرارسید. جو عمومی در تحریریه رو به تغییر بود. نامه های سرگشاده ار سوی بسیار کسان و گروه ها منتشر می شد. حکومت و نظام هرماه از ماه پیش ضعیف تر نشان می داد. افراد مارک دار نهادهای انتخابی به تدریج حذف می شدند. اعتراض و مبارزه با سانسور از کانون نویسندگان شروع و در شکل شب های شعر رخ نمود و منجر به برخورد قهرآمیز با نویسندگان شد. بلافاصله انتخابات کانون وکلا با حذف تمامی افراد سرسپرده نظام و تشکیل هیات مدیره ای مردمی برگزار شد.
جمع تحریریه، من به اتفاق مرحوم جلیل خوشخو و جواد طا لعی { که به تازگی در سرویس شهرستان ها گل کرده بود } را به عنوان کاندیدای کیهان معرفی کرد. هر سه برای اولین بار بود که کاندید می شدیم. در انتخابات آن دور سندیکا بعضی از پیش کسوتان وابسته به حزب رستاخیر وطرفدار سلطنت، خود کاندید نشدند و برخی نیز در جلسه مجمع رای نیاوردند. جلسه نخست مجمع به حد نصاب نرسید و انتخاباتی برگزار نشد.
در جلسه مجمع دوم به خاطر مامور یت کره جنوبی حاضر نبودم ولی علی رغم آن در بازگشت دریافتم به همت کارکنان کیهان و برخی از دوستانم در اطلاعات رای خوبی آورده و انتخاب شده ام. در انتخابات داخلی هیات مدیره محمد علی سفری به عنوان دبیر سندیکا، خوانساری به عنوان رییس هیات مدیره و هرمز مالکی که از روزنامه نگاران با سابقه و بسیار شریف بود به عنوان خزانه دار سندیکا انتخاب شدند. بقیه اعضا هیات مدیره عبارت بودند از شادروان جلیل خوشخو که برا ی مدت کوتاهی دبیر سرویس مقالات کیهان بود، جواد طالعی از کیهان، بحرالدین مهین تاش از روزنامه آیندگان ولقائی از مجموعه مطبوعاتی های شاغل در مجلات.
با وجود بروز نشانه هایی از یک طوفان قریب الوقوع تا اواخر خرداد 1357 هنوز آرامش نسبی وجود داشت. در این فاصله نه ماه توانستیم به سرعت چند موضوع مهم را در دستور کار سندیکا قرار داده و پیش ببریم . مهمترین آ نهاموضوع شروع احداث ساختمان خانه سندیکا و طراحی و پیشبرد طرح طبقه بندی مشاغل تحریری بود. در هردو مورد کمیته هایی تعیین شدند تا در کنار هیات مدیره مستقیما بدان اهتمام کنند.
هیات مدیره قبلی سند یکا با زحمت بسیار و در خور ستایش، قطعه زمین مناسبی را خریداری کرده بودند. کمیته ای با مسوولیت شادروان مرزبان و باشرکت شادروان مهدی بهشتی پور و بنظرم سیروس علی نژاد ماموریت یافت با استفاده از وجوه حق عضویت حدود 500 نفر عضو سندیکا وهدایا و کمک های غردولتی نسبت به احداث این ساختمان اقدام کند. طرح و نقشه و جزییات فنی را یکی از سرشناس ترین آرشیتکت های کشور که با کمال تاسف نام اورا فراموش کرده ام، به طور رایگان و بدون چشم داشت مادی ارایه کرد. با اخذ پروانه ، احداث ساختما ن به سرعت شروع و تا آخر دوره یعنی سال 58 تقریبا تکمیل شده بود. هرچند نصب درب اصلی و چید مان آن برای هیات مدیره بعدی باقی ماند.
سرنوشت «خانه سندیکا» را باید از دوستان و همکار ان عزیزم یعنی محمد بلوری و محمد حیدری که مسوولیت هیات مدیره بعدی را بر عهده داشتند پرسید. همین قدر اشاره کنم که با وجود تنگنای مالی، ما برای تامین هزینه های تکیمل این ساختمان هیچ گونه کمکی ازدولت دریافت نکردیم. مهین تاش از سوی اردشیر زاهدی پیام آورد که "خوب است نامه ای به پیشگاه اعلیحضرت بنویسید تا مورد حمایت مالی ایشان قرار گیرید." این پیشنهاد در جلسه رسمی هیات مدیره طرح و مورد پذیرش اکثریت اعضا ( بجز مهین تاش و لقایی) قرار نگرفت و متاسفانه به یک گزارش علیه این جانب به ساواک منجر شد که در سال 1358 و بعداز پیروزی انقلاب فاش گردید.
طرح طبقه بندی مشاغل تحریری، طرح بسیار مهمی بود که اجرای آن سالها به تعویق افتاده و این بخش از قانون کار در مطبوعات به فراموشی سپرده شده بود.هیات مدیره سندیکا در همان سال 56، مجدانه و با کمک چند تن از دوستان ، بخصوص دوشت مشفق و فداکار، نعمت ناظری که اینک در کانادا به سر می برد و با حدود پنج یا شش ماه کار مدوام و صدها جلسه ای که در وزارت کار ، داخل سندیکا و داخل تحریریه هر یک از سه روزنامه کیهان اطلاعات و آیندگان تشکیل گردید، بدون این که مشاوری برای تهیه طرح انتخاب کند، مشاغل تحریری مطبوعات را احصا، طبقه بندی و ارزش گذاری کرد. بدین ترتیب امتیاز هر شغل و عنوان مطبوعاتی معین شد . امتیاز عوامل فردی شاغل از قبیل سابقه و تحصیلات را پیش بینی و مدرج نمود. برای هر یک از مشاغل از خبرنگاری ساده تا سردبیر شرح شغل تهیه گردید. کمیته هایی نیز با هماهنگی مدیران روزنامه های سه گانه معین شدند تا این طرح را اجرا کنند.
در آخرین مرحله برای توافق در مورد ضریب مالی جدول امتیازات، جلسه ای با حضور شادروان دکتر مصباح زاده، فرهاد مسعودی و داریوش همایون صاحبان سه روزنامه پر تیراژ کشور و رییس و دبیر و سه تن از اعضای هیات مدیره سندیکای نویسندگان و خبرنگارا ن در دفتر دکتر ودیعی وزیر کار تشکیل شد. به غیر از وزیر دوتن از مدیران کل وزارتخانه مزبور و آقای خواجه نوری کارشناس آن وزارت که حقا در زمینه تدوین آن طرح به ما کمک کرد و به رسم قدرشناسی لازم بود نامی از وی برده شود، نیز حضور داشتند. کارفرمایان مطبوعات ابتدا رقم ضریب هشتاد و سپس یک صد را پیشنهاد کردند در حالی که هیات مدیره سندیکا ضریب 170 ریال را در نظر داشت. به دلیل اختلاف فاحش بین این دورقم جلسه به تلخی کشید و برخورد تنش آلودی میان فرهاد مسعودی و محمد علی سفری رخ داد. دکتر مصباح زاده کوشش در آرام کردن جلسه داشت و لی مسعودی ادعا می کرد بار مالی طرح آن قدر سنگین است که موسسه اطلاعات نمی تواند آن را تامین کند. در این موقع برای اولین بار تهدید به اعتصاب را از سوی سندیکا عنوان کردم . جلسه تقریبا به بن بست رسیده بود. به ناچار دکتر ودیعی وزیر کار از همان جا با نخست وزیر تماس گرفت و ماجرا را گزارش داد. آن گاه وزیر کار با اشاره فرهاد مسعودی را به نزدیک خود طلبید تا با هویدا صحبت کند. با این تلفن که گویا وعده افزایش نرخ آگهی های دولتی داده شد ، مسعودی آرام گرفت و مذاکره ادامه یافت. آن گاه سندیکا پیشنهاد خودرا از 170 به 160 ریال تعدیل کرد و داریوش همایون به نمایندگی از دو کارفرمای دیگر ضریب 140 ریال را پذیرفت. بالاخره وزیرکار صریب ریالی 150 را به عنوان یک ضریب مطلوب که موجب افزایش دریافتی روزنامه نگاران به میزان 50 تا 60 درصد می شد را به عنوان حسن ختام اعلام کرد و موافقت نامه مربوطه به امضا رسید. در این توافقنامه مقرر بود که فعلا تا اجرای کامل طرح، کارفرمایان 25 درصد به عنوان علی الحساب بر حقوق کارکنان تحریریه ها بیفزایند که در بعضی از واحدها مانند کیهان چنین شد.
دولت شریف امامی وچاپ عکس ایه الله
-
اواسط شهریورماه 57 فرارسید. امیرطاهری جلای وطن کرد. نصیر امینی به مرخصی طولانی رفت. رحمان هاتفی سردبیری کیهان را به عهده گرفت. هنوز از تشکیل شورای سردبیری فاصله داشتیم. علیرضا خدایی قدیمی ترین دانشجویی که چند ماه قبل از من از دانشکده به کیهان آمده بود به عنوان دبیرسرویس سیاسی جانشین نصیر امینی شد. بلوری کماکان معاون سردبیر ماند. مسوولیت صفحات لایی به هوشنگ اسدی واگذار شد و جواد طالعی به جانشینی خدایی معاونت سرویس شهرستان ها را بر عهده گرفت.
در پنجم شهریور 57 دولت شریف امامی با ادعای گشایش کارها و بهبود فضای عمومی کشور از جمله در ارتباط با مطبوعات کار خود را آغاز کرد. چند روز اول نیز تغییرات محسوس بود. محرم علی خان و جانشین وی – عمله دولتی سانسور- از صحنه غایب شدند. منوچهر آزمون معاون و مشاور اصلی رییس دولت مدام تغییر این فضا را یادآوری می کرد.
تا این که حوالی ظهر هشتم شهریور مشغول کار روزانه بودم که رحمان هاتفی آهسته و نجوا کنان در گوشم گفت: «امکان چاپ عکس آقای خمینی وجود دارد.» پاسخ دادم خوب چاپ کنید، به هر بهانه ای، تردید چرا؟ گفت عکس آقای خمینی را در آرشیو نداریم. گویا قبلا از سوی مقامات از دسترس تحریریه خارج شده است. نیم خیز شدم و گفتم آن را دارم و راه افتادم. نمی دانم چگونه به منزل رسیدم. عکس آیت الله خمینی را از کتاب «نهضت دو ما هه روحانیون» نوشته علی دوانی با کمی بی دقتی جدا کردم. عکس همه مراجعی که در قضیه انجمن های ایالتی و ولایتی دخالت کرده و به شاه و نخست وزیر نامه نوشته بودند چاپ شده بود. عکس را در داخل روزنامه غلاف کرده و با شتاب به کیهان راندم. از میدان فردوسی که سرازیر شدم، ماشین های خط روبرو چراغ و بوق می زدند ومن نمی دانستم چرا!! وقتی وارد محوطه کیهان شدم حدود یک بعدازظهر بود. دیدم تاجیک به سوی اتومبیلم می آید و می خندد. نگاه کردم، هردو چرخ عقب ماشین پنچر بود و من متوجه نشده بودم. عکس را مستقیما در ماشین خانه تحویل رحمان هاتفی دادم و آن عکس اختصاصی - که اولین عکس آیت الله خمینی در روزنامه های کشور بود – تیراژ آن روز کیهان را به بالاتر از یک میلیون نسخه رساند. گویا اطلاعات هم عکس کیهان را کپی کرده و در ساعت چهار بعدازظهر به عنوان چاپ دوم آن را منتشر ساخت. با چاپ عکس ایه الله خمینی دوره جدیدی در تحولات اوضاع پدید آمد. ودرحقیقت پیش پرده قیام واپسین مردم آغاز شد. گویا حجاب ها کنار رفت وعموم مردم دریافتند که میتوان علنا با نظام حاکم در افتاد وجان سالم بدر برد. چاپ این عکس همچنین حکایت از رها شدن جریان امور از بند ساواک داشت. اوفول قدرت ساواک نمایان شده بود.سرعت رویدادها یکباره شتاف گرفت. تعداد مجالس وعظ وخطابه رو به فزونی گذاشت. تیراژ همه روزنامه ها روز بروز افزوده مبشد. مردم تشنه خواندن همان روزنامه هائی بودند که سال های متمادی آن ها را دولتی می پنداشتند. مردم عادی روزنامه خوان شده بودند وجلوتر از روشنفکران موضع می گرفتند. برای اولین بارمیشد همهمه حضور توده ها را درپیشانی انقلاب وجلوتر از قیل و قال روشنفکران دید واحساس کرد.
روزنامه ها پس از چاپ عکس آیه الله خمینی و ندیدن عکس العملی خشن از ساواک، روز بروز از خود سانسوری نیز فاصله گرفتند وبه همین دلیل ، چاپ این عکس که فقط ابتکار شخصی رحمان هاتفی قلمداد میشود ، به عنوان سرفصلی شاخص در رویدادهای سال 57 ثبت گردید.شاه از چاپ این عکس بسیار برآشفت وبر شریف امامی سخت گرفت.دولت نیز از گردش امور وجلسات پی درپی مذهبی و سیاسی به تنگ آمده وزیر فشار شدید شاه
وژنرال های ارتش ، حکومت نظامی اعلام کرد ودر هفدهم شهریور یعنی جمعه سیاه، به شنیع ترین شکل امواج انسانی تظاهر کننده در میدان ژاله را به رگبار بست. دولت شریف امامی کاملا بی اعتبار شد. تعداد تلفات این فاجعه به اندازه ای بود که نفرت عمومی مردم را به حداکثر ممکن تشدید کرد .رابطه حداقلی دولت با ملت بطور کلی قطع شد وحتی طرفداران قبلی شریف امامی نیز اورا محکوم کردند.
زندان ونخستین اعتصاب
شامگاه هیجدهم مهر 57، همرا بادونفر ازهمکاران مطبوعاتی بازداشت شدم. علی باستانی معاون سردبیراطلاعات نیز بازداشت شده بود. شایع بود که چند نفر دیگرنیز بازداشت شده بودند. ولی حداقل لحظه نگاری هائی که از جلیل خوشخو ومحمد بلوری نقل شده ، حکایت از عدم بازداشت آنان دارد. حضور گوران در مذاکرات روز اول اعتصاب نیز صحت بازداشت اورا منتفی می سازد. دربازداشتگاه کمیته مشترک علی باستانی را درحال تحویل لوازم شخصی خویش دیدم . باخنده گفت شما را هم آورده اند؟ مامور فرصت پاسخ وخوش و بش نداد وبداخل سلول انفرادی هدایت کرد.
صبح 19 مهر حاکم نظامی تهران، ارتشبد اویسی چند سرهنگ و سرگرد را برای کنترل لحظه ای مطالب روزنامه های کیهان و اطلاعات به تحریریه ها اعزام داشت. با توجه به اینکه در بازداشت کمیته مشترک بودم، بعنوان شاهد عینی نمیتوانم از لحظه شروع اعتصاب چیزی بگویم ولی حسب روایت ها وگزارش بعدی دبیر سندیکا به هیات مدیره ، تحریریه کیهان دربرابر حضور سرهنگ ها مقاومت میکند ودست از کار میکشد. درنتیجه
ابتدا تحریریه کیهان و سپس اطلاعات و از صبح روز بعد آیندگان به اعتصاب می پیوندند.
سندیکای نویسندگان و خبرنگاران از ظهرنوزده مهر بلافاصله رهبر ی و اداره اعتصاب را بر عهده گرفت. از اعضای هیات مدیره اینجانب در بازداشت بودم ولی محمد علی سفری دبیر، هرمز مالکی ، جواد طالعی و جلیل خوشخو به عنوان عضو هیات مدیره توانستند با کمک پیش کسوتان مطبوعاتی به وظیفه سندیکایی خود به بهترین وجه عمل کنند.
چند ماه قبل از آن ، فقط تهدید به اعتصاب در جلسه ای که قبلا به آن شاره شد، منجر به واکنش و دخالت سریع شخص نخست وزیر گردید. اما این اعتصاب به معنی پایان دوران سلطه پذیری روزنامه ها از اوامر حکومت تلقی شد و از همین جهت تاثیر و اصالتی تاریخی دارد. بدنبال جلسه رسمی هیات مدیره ، سندیکا درچهار بعداز ظهر نوزدهم مهر گروهی از دوستان و پیش کسوتان را فرا خواند و نهایتا در بیانیه ای چهار بندی ، لغو کامل سانسور، عدم دخالت قوه مجریه و حکو مت نظامی ، ساواک و دستگاه های انتظامی در انتخاب تیتر ، فرم صفحه بندی ونشر خبرها، درج کامل و دقیق چگونگی اعتصاب مطبوعات به دلیل حضو نظامیان در تحریریه روزنامه ها، تعهد کتبی دولت در زمینه تضمین تحقق خواسته های فوق و بالاخره نشر این تضمین دولت در اولین شماره روزنامه و پخش دقیق آن از سوی رادیو و تلویزیون رسمی کشور را مطالبه و اعلام داشت.هیاتی مختلط از هیات مدیره وپیش کسوتان سندیکا برای ابلاغ این درخواست ها به نمایندگان دولت یعنی منوچهر آزمون ودکتر عاملی تهرانی انتخاب شدند . دبیر وهیات نمایندگان سندیکا در سه جلسه با مقامات دولتی با بعضی سنگ اندازی ها و درخواست هائ خارج از چهارچوب بیانیه سندیکا هم از جانب نمایندگان دولت وهم از سوی بعضی از دوستان تند رو ، روبرو بودند ولی با فشاری که اعتصاب مطبوعات کشور بر دولت ضعیف شریف امامی وارد می کرد ، نهایتا در چهارمین روز از اعتصاب، طرفین به توافق رسیدند.
درا ین توافقنامه تاریخی که به «قرارداد ترکمن چای دولت شریف امامی» موسوم گشت، د ولت پذیرفت که از آن پس هیچ گونه مداخله ای برای جلوگیری از نشر آزادانه اخبار به عمل نیاورد و تشخیص ضرورت و یا عدم ضرورت نشر هر مطل را به تحریریه ها واگذارد. در بیست و سوم مهرماه اعتصاب مطبوعات پایان یافت و ما روزبعد از زندان آزاد شدیم.
اعتصاب اول مطبوعات از چند چهت در تاریخ روزنامه نگاری کشور اهمت دارد.
اول این که نخستین اعتصاب سراسری مطبوعات کشور بود. در تاریخ یکصدساله روزنامه نگاری ایران، ممنوع القلم بسیار داشتیم، شهید هم داده بودیم، مبارزه برای آزادی قلم نیز به صورت انفرادی سابقه داشت ولی اعتتصاب سراسری بی سابقه بود.
دوم این که در این اعتصاب به هیچ روی درخواست های رفاهی مطرح نبود و فقط آزادی قلم به عنوان مهمترین، مبرم ترین و واجب ترین حق صنفی مطبوعات درخواست شد و خالص و خلص مبارزه با سانسور دولتی مورد هدف قرار گرفت.
سوم این که این اعتصاب منجر به عقب نشینی کامل دولت شریف امامی شد و کارکنان مطبوعات طعم پیروزی در یک نبرد واقعی را چشیدند و طبیعی بود که پس از آن زیر بار مراقبت و سانسور عمال دولت ها نروند و تا ماه های نخست پیروزی انقلاب هیچ تحریریه ای زیر بار سانسور نرفت.
چهارم این که نویسندگان و خبرنگاران کشور برای اولین بار در یک امر مهم به صورت متحد و سندیکایی عمل کردند. اداره اعتصاب و تمشیت مذاکره با دولت را به سندیکای خود سپردند. قبل از آن مبارزه ای اگر با سانسور دولت صورت می گرفت، جنبه فردی داشت. به همین دلیل مبارزات آن ها راه به جایی نمی برد.
پنجم این که هیات مدیره سندیکا با درایت پذیرفت که فقط با یک کار جمعی و بدون وابستگی به فرقه ها و احزاب می تواند در مقابل سانسور دولتی پایداری کند. به همین دلیل و در حالی که رییس هیات مدیره در بازداشت بود و دبیر سندیکا در شرف بازداشت به سر می برد و فقط به دلیل دوستی با منوچهر آزمون از مهلکه گریخته بود، دایره تصمیم گیری های خود را بسیار گسترش داد و با دعوت از افرادی مانند شادروان مرزبان، شادروان بهشتی پور، محمد بلوری ، نعمت ناظری، فیروز گوران، شادروان علیرضا فرهمند ، محمد حیدری و بعضی از چهره های جوان ولی خوش نام و صاحب فکر و اندیشه مانند شادروان رحمان هاتفی، مرحوم محجوبی و سیروس علی نژاد، هسته ای را به وجود آورد که به طور مداوم به هیات مدیره مشورت می داد و در نتیجه نوعی رهبری دسته جمعی واقعی در سندیکا حاکم شد. این هسته کارایی خویش را در جریان اعتصاب بزرگ و 62 روزه به خوبی نشان داد و نقش موثری در ارایه راه حل ها و انتقال گفت و گوها به داخل دولت های شریف امامی، ازهاری و بختیار ایفا کرد.درعین حال نقش هدایت کننده هیات مدیره سند یکا همواره محفوظ و محترم ماند.
از آن پس تا سقوط دولت شریف امامی، مطبوعات کشور آزادی نسبی داشتند. در حقیقت در دولت شریف امامی به استثنای پنج روز اعتصاب ، دولت وی تلاش جدی برای تاثیر گذاشتن بر مطالب روزنامه ها به عمل نمی آورد. در این دوره اگر مستقیما از شخص شاه اسمی به میان نمی آمد یا انتقاد تندی از وی نمی شد یا بخشی ازاطلاعیه های آیت الله خمینی ونامه های سرگشاده متداول آن روزها به چاپ نمی رسید،مربوط به مصلحت سنجی مسوولان روزنامه ها بود و نه سانسور دولتی. قضیه چاپ عکس آیت الله خمینی را قبلا شرح داده ام. موارد دیگری نیز از همین دست وجود داشت. سانسور دولتی ممتد سال های دور و نزدیک باعث شده بود که مسوولان روزنامه ها باور نداشته باشند که برای نشر مطالب مانعی وجود ندارد. در این دوره هم ما بیشتر در رابطه با رژیم وشخص شاه ناخواسته دچار خودسانسوری بودیم.
آیت الله خمینی از چهارم مهرماه در پاریس اقامت گزیده بود و نوفل لوشاتو به عنوان مرکز ثقل خبری جهان، نگاه همه را جلب و خیره می ساخت. شریف امامی در فاصله ششم شهریور تا دهم مهر 57 و قبل از عزیمت آیت الله خمینی به فرانسه، حداقل دوبار کوشش کرد با وی به توافق برسد ولی تلاش او ثمری نداشت. نه توانست با جناح مذهبی انقلاب کنار بیاید و نه پادشاه را به مفید بودن ادامه مشی دولت خویش قانع سازد.
از مذاکرات پشت پرده دولت شریف امامی با مراجع قم و اطرافیان آیت الله خمینی ناگفته های بسیاری وجود دارد که هنوز انشا نشده است. حاملان پیام های این دوره با پیام آوران دوره بختیار یعنی نهضت آزادی و جبهه ملی متفاوت بودند. شریف امامی به خیال پیشینه خانوادگی، پیام ها را از طریق روحانیت سنتی و نه انقلابی ارسال می کرد و طبعا در شرایط آن روز ایران ، این وسائط دیگر مفید فایده نبود. زیرا اگر قرار بود مفید افتد، پادشاه خود در این مورد واسطه های تواناتری را در اختیار داشت.
در اواخر مهرماه پادشاه تقریا از او ناامید به نظر می رسید. جدایی اکثریت قاطع مردم و پیوستن گروه های سیاسی و صاحبان قدرت های پنهان جامعه به آن ها، زوال نظام شاهنشاهی را روز به روز آشکارتر می ساخت و شریف امامی نتوانسته بود برای مهار این رمیدگی ها راه چاره ای ارایه دهد.
دولتی که به نام دولت آشتی ملی روی کار آمده بود از حدود هفتاد ر وز حکومت خویش حدود شصت روزش را با توسل به قانون حکومت نظامی روزگار گذراند و بدتر از همه با کشتار جمعه سیاه هفده شهریور ننگ ابدی برای خود خرید و با سرافکندگی کنار رفت.
دولت ازهاری وبازداشت دوم
ارتشبد ازهاری ارتشی فرتوت و ناتوان - در 14 آبان ماه نخست وزیر شد. شاید این بدترین انتخابی باشد که شاه می توانست بدان دست زند و قطعا اگر پادشاه، نظامی جوان تر و قاطع تری برگزیده بود، مسیر تحولات تغییر می کرد. ازهاری داعیه نظامی گری داشت ولی می خواست همانند یک سیاستمدار دولت را اداره کند. دولت او علی رغم ردیف کردن مشتی از صاحبان پاگون ها، فاقد همه جنبه های یک دولت نظامی بود. آن گاه که شدت عمل و نظامی گری لازم بود به سیاستمداری پناه می برد و در برخورد با کسانی که می توانست با گفت و گوهای سیاسی با آن ها کنار بیاید به نظامی گری و خشونت متوسل می شد.
در دو و نیم صبح 15 آبان، مجددا و این بار همراه با تعداد بیشتری از روزنامه نگارن موثر مانند علی باستانی، گوران ، جلیل خوشخو، نعمت ناظری و مسعود مهاجر بازداشت و حدود یک هفته تحت بازجویی بودیم.
از صبح فردا یعنی 15 آبان اعتصاب سراسری دوم مطبوعات شامل تمامی روزنامه ها و کثیری از مجلات آغاز گردید که تا 16 دی ماه ادامه داشت. سرگردها در همان صبح مجددا به کیهان و اطلاعات آمدند و قرارداد با دولت شریف امامی عملا نقض شد. حاکم نظامی جدید تهران یعنی سپهبد رحیمی توافق دیرهنگام خود با کارفرمایان مطبوعات را نیز فراموش کرد. زیرا بر اساس روایت هوشنگ نهاوندی، پادشاه در جلسه ای خواستار برخورد شدید با مطبوعات و اشغال روزنامه ها شده بود.
ما پس از یک هفته آزاد شدیم. در حالی که هیچ دورنمایی از شروع کار محدد مطبوعات وجود نداشت.
در مورد اعتصاب ویا تعطیلی مطبوعات در دوره دولت ازهاری تفسیرها د دیدگاه های متفاوتی ارایه شده است. هرچند نمی خواهم وارد این مبحث شوم ولی می توانم تایید کنم که همه اضلاع چهارگانه روزنامه نگاران؛ کارفرمایان؛ دولت ازهاری و بالاخره سران انقلاب با این اعتصاب موافق بودند و یا بعدتر به سلک موافقان پیوستند و یا حداقل هیچ تلاشی از سوی هیچ یک از اضلاع برای از سرگیری فعالت تحریریه ها دیده نشد.!!!! هریک نیز برای این سکوت دلائلی داشتند.
دولت ازهاری در داخل کشور آن قدر در فشار بن بست سیاسی و اجتماعی قرار داشت که از بار اضافی و روانی انتشار آزادانه خبرها می هراسید و آن را تحمل پذیر نمی دانست، به خصوص که اکثر روزنامه نگاران از نقطه نظر افکار شخصی به انقلاب پیوسته بودند. در نتیجه در طول دولت ارتشبد، هیچ گونه تماسی با سندیکا برای فراهم آوردن موجبات انتشار مجدد، برقرار نشد.
انقلابیون سرشناس که رهبری تظاهرات و راهپیمایی ها و اعتصاب ها و سازماندهی تشکیلات جدید را بر عهده داشتند نیز با انتشار مطبوعات در شرایط استیلای سانسور موافق نبودند. به همین د لیل اقدام روزنامه اطلاعات برای انتشار روزنامه مذکور با واکنش نیروهای وابسته به انقلاب روبرو شد و خنثی گردید. آنان انتشار روزنامه سانسور شده را به نفع جریان انقلاب نمی دانستند. به خصوص بیم آن می رفت که اگر اعتصاب مطبوعات بدون تامین آزادی آن ها صورت پذیرد، می توانست به عنوان یک عقب نشینی جدی در روال اعتصاب های روبه گسترش تلقی شود و به یک پارچگی جریان کلی انقلاب لطمه وارد کند.
کارکنان مطبوعات نیز به طور طبیعی و پس از کامیابی در اعتصاب اول و کسب تضمین آزادی قلم، نمی توانستند زیر بار مجدد سانسور بروند واز خواسته های آزادی خواهانه ی خود کوتاه بیایند. به اضافه در جریان اعتصاب بزرگ جمع قابل توجهی از نیروهای حرفه ای مطبوعات رسما حانب مردم را گرفته بودند و مشکل آنان علاوه برپایان سانسور، جز با استعفای دولت ازهاری بر طرف نمی شد. سردبیر، دبیران و اکثر نویسندگان و خبرنگاران کیهان و تعداد کثیری در روزنامه اطلاعات و آیندگان از جمله این گروه بودند و قدرت آنان بسیار بیشتر از قدرت گروه مخالفان ادامه اعتصاب بود.
و بالاخره مدیران و صاحبان مطبوعات بیشتر در فکر فرار و جان به در بردن از این مهلکه بودند. تظاهرات و اعتصاب های مردمی کلیه امور اقتصادی و مالی را راکد ساخته و منابع درآمد روزنامه ها و مجلات را از میان برده بود. کارفرمایان در میان بیم و امید و بحران مالی ناشی از فقدان کمک های دولتی و آگهی های تجاری، با تعطیل انتشار روزنامه ها و مجلات تا حدود هشتاد درصد هزینه های خویش را کاهش دادند. به خصوص که پس از پایان ماه اول اعتصاب بهانه ای برای قطع حقوق کادر تحریری و فنی نیز پیدا کردند.
صرفنظر از موارد فوق در اثر موفقیت روزنامه نگاران در اعتصاب اول وتلاش حقیقی آن ها برای انعکاس واقعیت انقلاب در روزهای باقی مانده از دولت شریف امامی، روزنامه نگاران پس از سال ها از طعم نزدیکی با مردم عادی و روشنفکران جامعه تواما لذت می بردند. احساس نزدیکی با ملت که قاطبه آنان طرفدار انقلاب و شخص آیت الله خمینی محسوب می شدند، این اجازه را به روزنامه نگاران نمی داد که عهد خود با ملت را بشکنند و مجدد ا زیر بار سانسور دولتی قلم بزنند. یک بار هم که گروه اندکی در اطلاعات در صدد آزمایش سطح تحمل مردم برآمدند، پاسخ سختی دریافت کردند. به طوری که فرهاد مسعودی برای نجات کل اطلاعات بلافاصله دستور معدوم کردن روزنامه تازه منتشر شده را داد.
پاشنه آشیل اعتصاب
در این دوره نیز سندیکا در جلسات مختلفی با اعضا سرشناس و پیش کسوت سه موضوع را دنبال می کرد. اولا حفظ وحدت در صنوف سندیکا و جلوگیری از فرصت طلبی هایی که بعضا توسط افرادی نظیر علی رضا نوری زاده و عباس پهلوان و یا حسین سرفراز دیده می شد. ثانیا چاپ و انتشار بولتن سندیکا به عنوان تنها نشریه مجاز به انتشار برای انعکاس نظریات و ابراز همبستگی گروه های مختلف که هر روز و به طور تمام وقت درمحل سندیکا پذیرای آن ها بودیم. زحمت تهیه این بولتن به طور مستمر بر عهده شادروان مرزبان به کمک نعمت ناظری وفیروز گوران قرار داشت و نتیجه آخرین نشست ها یا تصمیمات هیات مدیره سندیکا را منعکس می ساخت. سومین هدف این جلسات تامین مالی اعضای مطبوعات عموما و کادر فنی و کارگران چاپخانه های کیهان و اطلاعات و آیندگان خصوصا بود . ما در حقیقت دورنمای روشنی از تغییر وضع و انتشار مجدد مطبوعات نداشتیم و باید خود را برای مقاومت طولانی مدت آماده می کردیم. سندیکا در پایان آبان ماه و اعلام ناتوانی کارفرمایان در مورد پرداخت حقوق آذر برای رفع نیاز مالی احتمالی اعضای خود و کارگرانی که در اثر این اعتصاب طولانی خسارت می دیدند، تاسیس صندوق کمک های اضطراری ، با استفاده ازکمک های مردمی را تصویب واعلام کرد.
موضوع ابتدا در جلسه ای با حضور حاج آقا لبانی رییس یکی از صندوق های قرض الحسنه بازار تهران با اینجانب مطرح شد و بازاریان آمادگی کمک مالی به اعتصاب مطبوعات را برای مدت طولانی اعلام کردند.
هیات مدیره با دریافت گزارش این جلسه، طی اطلاعیه ای که از طریق مساجد و رادیوهای فارسی زبان فعال آن روزها و به خصوص از طریق بولتن سندیکا در سطح بازار تهران و فعالین اقتصادی بازتاب وسیع داشت، از مردم برای اهدای کمک مالی استمداد کرد و شماره حساب تعیین شده را به اطلاع عموم رساند. بازاریان تهران و جمعیت های مختلف سیاسی و اجتماعی و گروه هایی از اصناف به کمک مطبوعات شتافتند و آخرین پاشنه آشیل اعتصاب بزرگ به این وسیله از میان رفت.
خوشبختانه اعتصاب بیش از دوماه طول نکشید ولی ما باید آمادگی چند ماه مقاومت را می داشتیم. در یک ماه آخر دوره اعتصاب، کادرفنی و کارگران و بعضی از کارکنان اداری مطبوعات از کمک های مذکور بهره مند شدند ولی هیچ یک از کارکنان تحریریه روزنامه ها و مجلات دیناری از این صندوق کمک نگرفتند.
یک بار ابوالحسن بنی صدر در تالار کیهان کوشید از حربه صندوق برای کوبیدن نویسندگان و خبرنگاران کیهان استفاده کند. به دنبال سخنان تحریک آمیز او در پاسخ گفتم، بیلان صندوق کمک های اضطراری مشخص است و نه تنها هیچ یک از اعضا تحریریه ها کمکی دریافت نکرده اند، بلکه ما فقط توانسته ایم ، حدود نیمی از حقوق ماهانه کارگران چاپخانه ها و لیست محدودی از آسیپ پذیر ترین قشر کارکنان اداری مطبوعات را تامین کنیم. این صندوق تحت نظارت آقای هرمز مالکی به عنوان خزانه دار سندیکا اداره می شد و گزارش مالی خزانه دار شامل ریز مبالغ این حساب، محل خرج و مانده قلیل آن در مجمع عمومی بعدی سندیکا ارایه گردید.
در این دوره تعطیلی مطبوعات، سندیکا هیچ گاه تعطیل نبود. تقریبا هر روز و شب ما در جلسات می گذشت. اقدام برای دستگیر اعضای هیات مدیره دوباره از سرگرفته شده بود. به ناچار جلسات را به خارج ازمحل سندیکا و به خانه اعضا منتقل کردیم. هفته های پایانی دولت ازهاری زندگی مخفی داشتیم و حتی خانواده خویش را به نقاط امن تر و یا نزد خویشاوندان دور می فرستادیم و خود فراری بودیم.
وداع با ارتشبد پیر
بالاخره پادشاه از ارتشبد بی تدبیر ولی وفادار خویش خسته شد، اما دولت های غربی نگران از تحولات ایران ،بیشتر از خود شاه خسته شده بودند و زمزمه خروج وی از کشور، حتی قبل از کنفرانس گوادلوپ بالا گرفته بود.
دولت ازهاری در دهم دی ماه استعفا داد. در آخرین روزها ارتشبد چند روزی به بهانه بیماری قلبی در بیمارستان بستری بود و قبل از حتی انتصاب نخست وزیر جدید ایران را ترک کرد. تیر خلاص دولت ازهاری، ماجرای تیر اندازی به گارد در پادگان لویزان بود که به کشته شدن 72 نفر از افسران ارشد و درجه داران گارد منجر گردید. این حادثه ستون فقرات رژیم شاهنشاهی را نشانه گرفت و برای اولین بار اختلاف در صفوف ارتش را نمایان ساخت و از پرده برون انداخت. دراثراین ترک بزرگ در بدنه ارتش بود که واشنگتن تصمیم به اعزام ژنرال هایزر برای «ارزیابی مجدد موقعیت» گرفت.
به فاصله چند روز از حادثه لویزان که اعتماد غرب به کارایی ارتش شاهنشاهی را متزلزل ساخته بود، در 14 دی ماه کنفرانس «گوادلوپ» با شرکت کارتر، ژیسکاردستن، جیمز کالاهان و اشمیت با تمرکز بر بحران جدی ایران تشکیل گردید و در هفدهم دی ماه نتیجه گیری نهایی این بود که دیگر تغییر نخست وزیر در ایران کارایی ندارد. مشکل خود پادشاه است و باقی ماندن او در ایران، سبب تداوم بحران و ادامه قطع صادرات نفت و موجب زیان هنگفت اقتصادی غرب می شود. بلافاصله دوروز پس از این اجلاس ، آمریکایی ها تصریح کردند که پادشاه ایران را ترک و آمریکا از تصمیم وی استقبال می کند. در حقیقت پس از کنفرانس کار پادشاه تمام بود و من برای قانع کردن دکتر مصباح زاده به خروج از کشور ، قبل از نخست وزیری بختیار، از همین استدلال استفاده کردم و چقدر متاسفم که این نوشته قبل از درگذشت دکتر به نگارش درنیامد تا او خود آن را تایید کند. به همین دلیل ماجرای این مذاکره طولانی را به کناری می نهم.
همه مهره های پادشاه سوخته بودند.. او از روی درماندگی و ناچاری دست خویش را به سوی افرادی از جبهه ملی یا نزدیکان به این جبهه نظیر غلامحسین صدیقی، مظفر بقایی و دکتر سنجابی دراز کرد.جبهه ای که تا یک سال پیش از آن مورد نفرت شخصی پادشاه بود.
دکتر سنجابی ر ااز زندان موقت حکومت نظامی، به کاخ پادشاه بردند ولی وی پیشنهاد پادشاه برای نخست وزیری را مصرانه رد کرد. سنجابی بسیار باهوش تر از آن بود که نخست وزیریرژیمی در حال اضمحلال وفروپاشی را بپذیرد. حیا کردند که اورا دوباره به زندان باز گردا نند وآزاد شد. پیشنهاد به بقایی هم اگر حقیقت داشته باشد، جدی نبود و باقی مانده طرفداران او بدان دامن می زدند.
غلامحسین صدیقی بر خلاف دیگران، اصرار بر ماندن شاه در داخل کشور داشت در حالی که این درخواست با مزاج علیل و بیماری به شدت کتمان شده پادشاه و به خصوص تمایل شدید آمریکا و انگلستان برای خروج وی از کشور سازگار نبود.
موضوع خروج پادشاه حتی قبل از کنفرانس سران غرب تقریبا قطعی بود و علت تاخیر را می توان به عدم توفیق پادشاه برای معرفی نخست وزیر قابل قبول غرب مرتبط دانست. انقلابیون نیز احتیاج به دوره ای از تنفس داشتند تا درمیان خود تکلیف اختلافات پیش آمده بین دینگاه های آیت اله خمینی با آیت اله شریعتمداری را روشن سازند. رقابت این دو در حوزه قم آشکار شده بود و در تهران و تبریز نیز رخ می نمود. هرچند آیت الله خمینی بسیار محبوب تر و در سطح کشور پر طرفدارتر نشان می داد ولی اختلاف دیدگاه این دو آشکار بود و علی رغم برتری عظیم آیت اله خمینی پس از راه پیمایی های میلیونی مردم و توفیق اعتصاب ها و تظاهرات که تحت رهبری و قیادت طرفداران او صورت پذیرفت، مع ذالک اختلاف این دو شخصیت روحانی پابرجا ماند وپس از مدت کوتاهی به تسویه حدود پانصد نفر از روحانیون مساجد، حسنیه ها و مدارس متعلق به روحانیت انجامید و نهایتا باعث حذف آیت اله شریعتمداری از زندگی سیاسی کشور و حتی مرجعیت شد.
امیر به جای سپهسالار
هنوز سال 54 به پایان نرسیده بود که امیر طاهری، برجسته ترین روزنامه نگار از نسل جوان ها به عنوان سردبیر جایگزین دکتر مهدی سمسار شد. هرچند سردبیر محبوب قبلی با عنوان سردبیر کل نشریات برای مدتی در موسسه کیهان ماند ولی همه می دانستند که این یک عنوان تشریفاتی است. طینت پاک دکتر سمسار علی رغم اخم ظاهری ، اورا محبوب تحریریه کیهان ساخته بود و باعث می شد که اکثر افراد تحریریه هر چند روز یک بار به دیدارش بشتابند.
بسیاری همکاران گارد قدیم ، سردبیری امیر طاهری را ناشی از فشار دولت به دکتر مصباح زاده می دانستند ولی اگر از نزدیک با قابلیت ها ی استثنایی امیر طاهری آشنا بودند، چنین قضاوتی تمی کردند. مردی که چند زبان زنده را به خوبی می داند، می نویسد، ترجمه می کند و سخن می گوید. گفتن از دانایی ها و مهارت های حرفه ای او دیگر ضرورت ندارد. آفتاب عمرش دراز باد که هم شناخته شده است و هم در سطوح بین المللی معتبر.
در آن موقع نشستن بر جای سپهسالاری چون دکتر سمسار دشوار بود. همیشه این طور است و قبول مسوولیت پس از مدیران قوی و کارآمد کار سختی است و توان بالا می خواهد. و امیر طاهری به خوبی از عهده این کار برآمد. سیاست بیرونی کیهان را خود اداره می کرد. بعضی از ممنوعیت ها را با اتکا به نفس و مستظهر به حمایت صاحب موسسه و دوستان دولتی خویش برطرف ساخت. از رحمان هاتفی به عنوان اصلی ترین همکار استفاده کرد و او عهده دار تمشیت تمامی مسایل داخلی تحریریه شد. تصمیم های امیر طاهری در اغلب موارد، رنگی از مشورت های هاتفی داشت. این دو بسیار با هم رفیق بودند. هردو جوان و حرف هم را به خوبی می فهمیدند و تا آخر دوره سردبیری امیر طاهری، به هم وفادار ماندند. یکی از طیف راست مرکز و دیگری از منتهی الیه چپ رسمی. وقتی ضوابط حرفه ای حاکم باشد، همزیستی هم به سهولت فراهم می آید واین داستان واقعی و سر حقیقی توفیق کیهان بود.
اوایل سال 55 واواخر سال 54 جوان ها در کیهان جاافتاده بودند. علیرضا { علی } خدایی در قامت معاون سرویس شهرستان ها، تعدادی از دانشجویان دانشکده مانند رستمیان و شهامی پور را جذب کرده بود. هوشنگ اسدی، مجید رحماانیان، شاهرخ صداقتیان، قویفکر، فریدون صدیقی، ساسان رئوفی ، مهدی فرقانی و خانم های امیری، ضیایی و بدیعی سرویس گزارش کیهان را عملا در اختیار گرفته بودند. خانم نوشابه امیری گرایش خبری قوی تری داشت. بنابرا ین پس از مدت کوتاهی به سرویس سیاسی پیوست.
رحمان هاتفی و محمد بلوری دو روز پی در پی ، قبل از نوروز 54 از تغییر بعضی دبیران تحریریه خبر می دادند تا این که امیر طاهری یک روز مرا به ملاقات دکتر مصباح زاده فرستاد. دکتر بی مقدمه اطلاع داد که به عنوان دبیر سرویس اقتصادی انتخاب شده ام و در مقابل نگاه استفهام آمیز من اضافه کرد البته به پیشنهاد و تایید آقای امیرطاهری.
خیلی استقبال نکردم و در مورد وضعیت آقای طاهریان پرسیدم. پاسخ داد نگران وی نباشید، همچنان با عنوان دبیر در تحریریه می ماند. توصیه هایی برای راه اندازی مجدد صفحه اقتصادی داشت که مدتی بود تعطیل مانده بود. من نظر دکتر را در مورد تجمیع واحدهای مرتبط با سرویس اقتصادی از جمله حوزه انرژی جویا شدم. موافق بود و اظهار داشت حوزه های آب و برق، راه و ترابری و مسکن و شهرسازی وسازمان برنامه به سرویس اقتصادی ملحق خواهد شد ولی در مورد بخش نفت فعلا تامل کنید تا شرایط آن فراهم شود.
لحظه ای تصور کردم که می خواهد مرا از کوران اخبار وزارت امور اقتصادی و دارایی دور کند . زیرا مدتی بود که روابط ما با مقامات این وزارتخانه و به ویژه شخص وزیر تیره و پر تنش شده بود. من از ارایه اخبار آن جا مطلقا کوتاه نمی آمدم و آن ها نیز علی رغم این که اخبار ما متکی بر اسناد و بخشنامه ها کاملا حقیقت داشت، مرتب آن ها را تکذیب می کردند. در دو جلسه ای که در پائیز 54 در حضور دکتر مصباح زاده برای نوعی هماهنگی تشکیل شد، دکتر به حقانیت من گواهی داد ولی توافقی حاصل نشد. ما هم چاپ هرگونه توضیح و تکذیب را جدا متوقف کردیم. لذا در ابتدا تصمیم دکتر برای این ارتقا چنگی به دل نمی زد. دلم می گفت پیشنهاد را رد کنم. ولی طرف صحبت دکتر مصباح زاده بود که برای همه تحریریه کیها ن حالت پدری داشت و به سادگی نمی توانستی صحبت اورا رد کنی. سکوت مرا حمل بر موافقت کرد و پرسید کی در سرویس اقتصادی مستقرمی شوید؟ سرویس اقتصادی در آن زمان نخستین میزها بعداز راهرو ورودی تحریریه را اشغال کرده بود. مشترک با سرویس فرهنگی که دکتر حسین ال ابراهیم را به عنوان دبیر و خبرنگار در اختیار داشت. بهانه خوبی پیدا کرده بودم و پاسخ دادم همین جا که مستقرم می مانم!!
این پاسخ هم بوی رد پیشنهاد را می داد و هم می توانست ناز وادا تداعی شود. دکتر کمی اخم کرد و سوال خود را مجدد تکرار نمود. ناچار به صراحت گفتم می خواهم در همین جایی که نشسته ام بمانم. اگر بناست ضمن ادامه فعالیت فعلی سایر اخبار اقتصادی را ببینم دوستان در همان جا تحویل دهند. صفحه اقتصادی را نیز در همان جا می بندم. پس از لحظه ای تامل قبول کرد و گفت ترتیبش را می دهم.
در بازگشت به تحریریه امیرطاهری و هاتفی با نگاه تعقیبم کردند. به همان میز قدیمی خود بازگشتم و پس از خاتمه کار روزانه بدون این که به دوستان سرویس اقتصادی سرکشی کنم یا چیزی بگویم به خانه رفتم. اوایل شب رحمان هاتفی تلفن کرد. خوشحال بود که یکی از دوستان و علاقمندان خودش مسوولیت مستقیم بخشی از اخبار روزنامه را بر عهده می گرفت. اصرار کرد که نمی شود سرویس اقتصادی را از راه دور اداره کنی. سماجت به خرج دادم و به موافقت دکتر در این مورد اشاره کردم. ناچار تصمیم گرفت که کل میزهای سرویس را به همان جایی که من نشسته ام منتقل کند. فضای لازم برای این کار با بریدن قسمتی از دم سرویس اخبار سیاسی و عقب کشیدن بخشی از سرویس حوادث فراهم شد و دوستانم محمود ستایش ، خلخالی، ایقانی، احمد ریاحی و شاید شهلا کلانتری دور چند میز جمع شدیم. شهلا کلانتری خیلی زود شاید کمتر از دو هفته کیهان را ترک گفت. گویا به خانه بخت رفت. به تدریج چند همکار جدید جذب سرویس ما شدند که شناخته ترین آن ها دکتر حسن نمکدوست تهرانی است که امروز از اساتید ارتباطات محسوب می شود و آن وقت هم خبرنگار خوبی بود. آقایان عظیمی و عابدینی هم بودند که به معرفی روانشاد مرزبان به ما پیوستند. دکتر انورخامه ای با معرفی رحمان هاتفی و هم چنین مرحوم دکتر حبیب چینی با مقالاتشان به ما کمک می کردند.
اخباراقتصادی در فاصله سال های 52 تا 56 بسیار مورد توجه کادر سردبیری قرار می گرفت.زیرا خطوط قرمز بسیار پر رنگ و غلیظ در مسایل سیاسی ماتع از کار دلخواه می شد. عملا روزنا مه ها فقط اخبار سیاسی تایید شده و رسمی را درج می کردند و گاهی در بعضی از سال ها در به کارگیری بعضی از کلمات و لغات نیز دچار محدودیت و سانسور شدید بودند.. اخبار اقتصادی هم مورد توجه مردم و به خصوص طیف خوانندگان روزنامه ها قرار داشت و هم مشکلات بعدی و گرفتاری های سیاسی به بار نمی آورد.
فعالیت سند یکائی
سال 55 و نیمه اول 56 بدین منوال گذشت. موعد انتخابات هیات مدیره سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات فرارسید. جو عمومی در تحریریه رو به تغییر بود. نامه های سرگشاده ار سوی بسیار کسان و گروه ها منتشر می شد. حکومت و نظام هرماه از ماه پیش ضعیف تر نشان می داد. افراد مارک دار نهادهای انتخابی به تدریج حذف می شدند. اعتراض و مبارزه با سانسور از کانون نویسندگان شروع و در شکل شب های شعر رخ نمود و منجر به برخورد قهرآمیز با نویسندگان شد. بلافاصله انتخابات کانون وکلا با حذف تمامی افراد سرسپرده نظام و تشکیل هیات مدیره ای مردمی برگزار شد.
جمع تحریریه، من به اتفاق مرحوم جلیل خوشخو و جواد طا لعی { که به تازگی در سرویس شهرستان ها گل کرده بود } را به عنوان کاندیدای کیهان معرفی کرد. هر سه برای اولین بار بود که کاندید می شدیم. در انتخابات آن دور سندیکا بعضی از پیش کسوتان وابسته به حزب رستاخیر وطرفدار سلطنت، خود کاندید نشدند و برخی نیز در جلسه مجمع رای نیاوردند. جلسه نخست مجمع به حد نصاب نرسید و انتخاباتی برگزار نشد.
در جلسه مجمع دوم به خاطر مامور یت کره جنوبی حاضر نبودم ولی علی رغم آن در بازگشت دریافتم به همت کارکنان کیهان و برخی از دوستانم در اطلاعات رای خوبی آورده و انتخاب شده ام. در انتخابات داخلی هیات مدیره محمد علی سفری به عنوان دبیر سندیکا، خوانساری به عنوان رییس هیات مدیره و هرمز مالکی که از روزنامه نگاران با سابقه و بسیار شریف بود به عنوان خزانه دار سندیکا انتخاب شدند. بقیه اعضا هیات مدیره عبارت بودند از شادروان جلیل خوشخو که برا ی مدت کوتاهی دبیر سرویس مقالات کیهان بود، جواد طالعی از کیهان، بحرالدین مهین تاش از روزنامه آیندگان ولقائی از مجموعه مطبوعاتی های شاغل در مجلات.
با وجود بروز نشانه هایی از یک طوفان قریب الوقوع تا اواخر خرداد 1357 هنوز آرامش نسبی وجود داشت. در این فاصله نه ماه توانستیم به سرعت چند موضوع مهم را در دستور کار سندیکا قرار داده و پیش ببریم . مهمترین آ نهاموضوع شروع احداث ساختمان خانه سندیکا و طراحی و پیشبرد طرح طبقه بندی مشاغل تحریری بود. در هردو مورد کمیته هایی تعیین شدند تا در کنار هیات مدیره مستقیما بدان اهتمام کنند.
هیات مدیره قبلی سند یکا با زحمت بسیار و در خور ستایش، قطعه زمین مناسبی را خریداری کرده بودند. کمیته ای با مسوولیت شادروان مرزبان و باشرکت شادروان مهدی بهشتی پور و بنظرم سیروس علی نژاد ماموریت یافت با استفاده از وجوه حق عضویت حدود 500 نفر عضو سندیکا وهدایا و کمک های غردولتی نسبت به احداث این ساختمان اقدام کند. طرح و نقشه و جزییات فنی را یکی از سرشناس ترین آرشیتکت های کشور که با کمال تاسف نام اورا فراموش کرده ام، به طور رایگان و بدون چشم داشت مادی ارایه کرد. با اخذ پروانه ، احداث ساختما ن به سرعت شروع و تا آخر دوره یعنی سال 58 تقریبا تکمیل شده بود. هرچند نصب درب اصلی و چید مان آن برای هیات مدیره بعدی باقی ماند.
سرنوشت «خانه سندیکا» را باید از دوستان و همکار ان عزیزم یعنی محمد بلوری و محمد حیدری که مسوولیت هیات مدیره بعدی را بر عهده داشتند پرسید. همین قدر اشاره کنم که با وجود تنگنای مالی، ما برای تامین هزینه های تکیمل این ساختمان هیچ گونه کمکی ازدولت دریافت نکردیم. مهین تاش از سوی اردشیر زاهدی پیام آورد که "خوب است نامه ای به پیشگاه اعلیحضرت بنویسید تا مورد حمایت مالی ایشان قرار گیرید." این پیشنهاد در جلسه رسمی هیات مدیره طرح و مورد پذیرش اکثریت اعضا ( بجز مهین تاش و لقایی) قرار نگرفت و متاسفانه به یک گزارش علیه این جانب به ساواک منجر شد که در سال 1358 و بعداز پیروزی انقلاب فاش گردید.
طرح طبقه بندی مشاغل تحریری، طرح بسیار مهمی بود که اجرای آن سالها به تعویق افتاده و این بخش از قانون کار در مطبوعات به فراموشی سپرده شده بود.هیات مدیره سندیکا در همان سال 56، مجدانه و با کمک چند تن از دوستان ، بخصوص دوشت مشفق و فداکار، نعمت ناظری که اینک در کانادا به سر می برد و با حدود پنج یا شش ماه کار مدوام و صدها جلسه ای که در وزارت کار ، داخل سندیکا و داخل تحریریه هر یک از سه روزنامه کیهان اطلاعات و آیندگان تشکیل گردید، بدون این که مشاوری برای تهیه طرح انتخاب کند، مشاغل تحریری مطبوعات را احصا، طبقه بندی و ارزش گذاری کرد. بدین ترتیب امتیاز هر شغل و عنوان مطبوعاتی معین شد . امتیاز عوامل فردی شاغل از قبیل سابقه و تحصیلات را پیش بینی و مدرج نمود. برای هر یک از مشاغل از خبرنگاری ساده تا سردبیر شرح شغل تهیه گردید. کمیته هایی نیز با هماهنگی مدیران روزنامه های سه گانه معین شدند تا این طرح را اجرا کنند.
در آخرین مرحله برای توافق در مورد ضریب مالی جدول امتیازات، جلسه ای با حضور شادروان دکتر مصباح زاده، فرهاد مسعودی و داریوش همایون صاحبان سه روزنامه پر تیراژ کشور و رییس و دبیر و سه تن از اعضای هیات مدیره سندیکای نویسندگان و خبرنگارا ن در دفتر دکتر ودیعی وزیر کار تشکیل شد. به غیر از وزیر دوتن از مدیران کل وزارتخانه مزبور و آقای خواجه نوری کارشناس آن وزارت که حقا در زمینه تدوین آن طرح به ما کمک کرد و به رسم قدرشناسی لازم بود نامی از وی برده شود، نیز حضور داشتند. کارفرمایان مطبوعات ابتدا رقم ضریب هشتاد و سپس یک صد را پیشنهاد کردند در حالی که هیات مدیره سندیکا ضریب 170 ریال را در نظر داشت. به دلیل اختلاف فاحش بین این دورقم جلسه به تلخی کشید و برخورد تنش آلودی میان فرهاد مسعودی و محمد علی سفری رخ داد. دکتر مصباح زاده کوشش در آرام کردن جلسه داشت و لی مسعودی ادعا می کرد بار مالی طرح آن قدر سنگین است که موسسه اطلاعات نمی تواند آن را تامین کند. در این موقع برای اولین بار تهدید به اعتصاب را از سوی سندیکا عنوان کردم . جلسه تقریبا به بن بست رسیده بود. به ناچار دکتر ودیعی وزیر کار از همان جا با نخست وزیر تماس گرفت و ماجرا را گزارش داد. آن گاه وزیر کار با اشاره فرهاد مسعودی را به نزدیک خود طلبید تا با هویدا صحبت کند. با این تلفن که گویا وعده افزایش نرخ آگهی های دولتی داده شد ، مسعودی آرام گرفت و مذاکره ادامه یافت. آن گاه سندیکا پیشنهاد خودرا از 170 به 160 ریال تعدیل کرد و داریوش همایون به نمایندگی از دو کارفرمای دیگر ضریب 140 ریال را پذیرفت. بالاخره وزیرکار صریب ریالی 150 را به عنوان یک ضریب مطلوب که موجب افزایش دریافتی روزنامه نگاران به میزان 50 تا 60 درصد می شد را به عنوان حسن ختام اعلام کرد و موافقت نامه مربوطه به امضا رسید. در این توافقنامه مقرر بود که فعلا تا اجرای کامل طرح، کارفرمایان 25 درصد به عنوان علی الحساب بر حقوق کارکنان تحریریه ها بیفزایند که در بعضی از واحدها مانند کیهان چنین شد.
دولت شریف امامی وچاپ عکس ایه الله
-
اواسط شهریورماه 57 فرارسید. امیرطاهری جلای وطن کرد. نصیر امینی به مرخصی طولانی رفت. رحمان هاتفی سردبیری کیهان را به عهده گرفت. هنوز از تشکیل شورای سردبیری فاصله داشتیم. علیرضا خدایی قدیمی ترین دانشجویی که چند ماه قبل از من از دانشکده به کیهان آمده بود به عنوان دبیرسرویس سیاسی جانشین نصیر امینی شد. بلوری کماکان معاون سردبیر ماند. مسوولیت صفحات لایی به هوشنگ اسدی واگذار شد و جواد طالعی به جانشینی خدایی معاونت سرویس شهرستان ها را بر عهده گرفت.
در پنجم شهریور 57 دولت شریف امامی با ادعای گشایش کارها و بهبود فضای عمومی کشور از جمله در ارتباط با مطبوعات کار خود را آغاز کرد. چند روز اول نیز تغییرات محسوس بود. محرم علی خان و جانشین وی – عمله دولتی سانسور- از صحنه غایب شدند. منوچهر آزمون معاون و مشاور اصلی رییس دولت مدام تغییر این فضا را یادآوری می کرد.
تا این که حوالی ظهر هشتم شهریور مشغول کار روزانه بودم که رحمان هاتفی آهسته و نجوا کنان در گوشم گفت: «امکان چاپ عکس آقای خمینی وجود دارد.» پاسخ دادم خوب چاپ کنید، به هر بهانه ای، تردید چرا؟ گفت عکس آقای خمینی را در آرشیو نداریم. گویا قبلا از سوی مقامات از دسترس تحریریه خارج شده است. نیم خیز شدم و گفتم آن را دارم و راه افتادم. نمی دانم چگونه به منزل رسیدم. عکس آیت الله خمینی را از کتاب «نهضت دو ما هه روحانیون» نوشته علی دوانی با کمی بی دقتی جدا کردم. عکس همه مراجعی که در قضیه انجمن های ایالتی و ولایتی دخالت کرده و به شاه و نخست وزیر نامه نوشته بودند چاپ شده بود. عکس را در داخل روزنامه غلاف کرده و با شتاب به کیهان راندم. از میدان فردوسی که سرازیر شدم، ماشین های خط روبرو چراغ و بوق می زدند ومن نمی دانستم چرا!! وقتی وارد محوطه کیهان شدم حدود یک بعدازظهر بود. دیدم تاجیک به سوی اتومبیلم می آید و می خندد. نگاه کردم، هردو چرخ عقب ماشین پنچر بود و من متوجه نشده بودم. عکس را مستقیما در ماشین خانه تحویل رحمان هاتفی دادم و آن عکس اختصاصی - که اولین عکس آیت الله خمینی در روزنامه های کشور بود – تیراژ آن روز کیهان را به بالاتر از یک میلیون نسخه رساند. گویا اطلاعات هم عکس کیهان را کپی کرده و در ساعت چهار بعدازظهر به عنوان چاپ دوم آن را منتشر ساخت. با چاپ عکس ایه الله خمینی دوره جدیدی در تحولات اوضاع پدید آمد. ودرحقیقت پیش پرده قیام واپسین مردم آغاز شد. گویا حجاب ها کنار رفت وعموم مردم دریافتند که میتوان علنا با نظام حاکم در افتاد وجان سالم بدر برد. چاپ این عکس همچنین حکایت از رها شدن جریان امور از بند ساواک داشت. اوفول قدرت ساواک نمایان شده بود.سرعت رویدادها یکباره شتاف گرفت. تعداد مجالس وعظ وخطابه رو به فزونی گذاشت. تیراژ همه روزنامه ها روز بروز افزوده مبشد. مردم تشنه خواندن همان روزنامه هائی بودند که سال های متمادی آن ها را دولتی می پنداشتند. مردم عادی روزنامه خوان شده بودند وجلوتر از روشنفکران موضع می گرفتند. برای اولین بارمیشد همهمه حضور توده ها را درپیشانی انقلاب وجلوتر از قیل و قال روشنفکران دید واحساس کرد.
روزنامه ها پس از چاپ عکس آیه الله خمینی و ندیدن عکس العملی خشن از ساواک، روز بروز از خود سانسوری نیز فاصله گرفتند وبه همین دلیل ، چاپ این عکس که فقط ابتکار شخصی رحمان هاتفی قلمداد میشود ، به عنوان سرفصلی شاخص در رویدادهای سال 57 ثبت گردید.شاه از چاپ این عکس بسیار برآشفت وبر شریف امامی سخت گرفت.دولت نیز از گردش امور وجلسات پی درپی مذهبی و سیاسی به تنگ آمده وزیر فشار شدید شاه
وژنرال های ارتش ، حکومت نظامی اعلام کرد ودر هفدهم شهریور یعنی جمعه سیاه، به شنیع ترین شکل امواج انسانی تظاهر کننده در میدان ژاله را به رگبار بست. دولت شریف امامی کاملا بی اعتبار شد. تعداد تلفات این فاجعه به اندازه ای بود که نفرت عمومی مردم را به حداکثر ممکن تشدید کرد .رابطه حداقلی دولت با ملت بطور کلی قطع شد وحتی طرفداران قبلی شریف امامی نیز اورا محکوم کردند.
زندان ونخستین اعتصاب
شامگاه هیجدهم مهر 57، همرا بادونفر ازهمکاران مطبوعاتی بازداشت شدم. علی باستانی معاون سردبیراطلاعات نیز بازداشت شده بود. شایع بود که چند نفر دیگرنیز بازداشت شده بودند. ولی حداقل لحظه نگاری هائی که از جلیل خوشخو ومحمد بلوری نقل شده ، حکایت از عدم بازداشت آنان دارد. حضور گوران در مذاکرات روز اول اعتصاب نیز صحت بازداشت اورا منتفی می سازد. دربازداشتگاه کمیته مشترک علی باستانی را درحال تحویل لوازم شخصی خویش دیدم . باخنده گفت شما را هم آورده اند؟ مامور فرصت پاسخ وخوش و بش نداد وبداخل سلول انفرادی هدایت کرد.
صبح 19 مهر حاکم نظامی تهران، ارتشبد اویسی چند سرهنگ و سرگرد را برای کنترل لحظه ای مطالب روزنامه های کیهان و اطلاعات به تحریریه ها اعزام داشت. با توجه به اینکه در بازداشت کمیته مشترک بودم، بعنوان شاهد عینی نمیتوانم از لحظه شروع اعتصاب چیزی بگویم ولی حسب روایت ها وگزارش بعدی دبیر سندیکا به هیات مدیره ، تحریریه کیهان دربرابر حضور سرهنگ ها مقاومت میکند ودست از کار میکشد. درنتیجه
ابتدا تحریریه کیهان و سپس اطلاعات و از صبح روز بعد آیندگان به اعتصاب می پیوندند.
سندیکای نویسندگان و خبرنگاران از ظهرنوزده مهر بلافاصله رهبر ی و اداره اعتصاب را بر عهده گرفت. از اعضای هیات مدیره اینجانب در بازداشت بودم ولی محمد علی سفری دبیر، هرمز مالکی ، جواد طالعی و جلیل خوشخو به عنوان عضو هیات مدیره توانستند با کمک پیش کسوتان مطبوعاتی به وظیفه سندیکایی خود به بهترین وجه عمل کنند.
چند ماه قبل از آن ، فقط تهدید به اعتصاب در جلسه ای که قبلا به آن شاره شد، منجر به واکنش و دخالت سریع شخص نخست وزیر گردید. اما این اعتصاب به معنی پایان دوران سلطه پذیری روزنامه ها از اوامر حکومت تلقی شد و از همین جهت تاثیر و اصالتی تاریخی دارد. بدنبال جلسه رسمی هیات مدیره ، سندیکا درچهار بعداز ظهر نوزدهم مهر گروهی از دوستان و پیش کسوتان را فرا خواند و نهایتا در بیانیه ای چهار بندی ، لغو کامل سانسور، عدم دخالت قوه مجریه و حکو مت نظامی ، ساواک و دستگاه های انتظامی در انتخاب تیتر ، فرم صفحه بندی ونشر خبرها، درج کامل و دقیق چگونگی اعتصاب مطبوعات به دلیل حضو نظامیان در تحریریه روزنامه ها، تعهد کتبی دولت در زمینه تضمین تحقق خواسته های فوق و بالاخره نشر این تضمین دولت در اولین شماره روزنامه و پخش دقیق آن از سوی رادیو و تلویزیون رسمی کشور را مطالبه و اعلام داشت.هیاتی مختلط از هیات مدیره وپیش کسوتان سندیکا برای ابلاغ این درخواست ها به نمایندگان دولت یعنی منوچهر آزمون ودکتر عاملی تهرانی انتخاب شدند . دبیر وهیات نمایندگان سندیکا در سه جلسه با مقامات دولتی با بعضی سنگ اندازی ها و درخواست هائ خارج از چهارچوب بیانیه سندیکا هم از جانب نمایندگان دولت وهم از سوی بعضی از دوستان تند رو ، روبرو بودند ولی با فشاری که اعتصاب مطبوعات کشور بر دولت ضعیف شریف امامی وارد می کرد ، نهایتا در چهارمین روز از اعتصاب، طرفین به توافق رسیدند.
درا ین توافقنامه تاریخی که به «قرارداد ترکمن چای دولت شریف امامی» موسوم گشت، د ولت پذیرفت که از آن پس هیچ گونه مداخله ای برای جلوگیری از نشر آزادانه اخبار به عمل نیاورد و تشخیص ضرورت و یا عدم ضرورت نشر هر مطل را به تحریریه ها واگذارد. در بیست و سوم مهرماه اعتصاب مطبوعات پایان یافت و ما روزبعد از زندان آزاد شدیم.
اعتصاب اول مطبوعات از چند چهت در تاریخ روزنامه نگاری کشور اهمت دارد.
اول این که نخستین اعتصاب سراسری مطبوعات کشور بود. در تاریخ یکصدساله روزنامه نگاری ایران، ممنوع القلم بسیار داشتیم، شهید هم داده بودیم، مبارزه برای آزادی قلم نیز به صورت انفرادی سابقه داشت ولی اعتتصاب سراسری بی سابقه بود.
دوم این که در این اعتصاب به هیچ روی درخواست های رفاهی مطرح نبود و فقط آزادی قلم به عنوان مهمترین، مبرم ترین و واجب ترین حق صنفی مطبوعات درخواست شد و خالص و خلص مبارزه با سانسور دولتی مورد هدف قرار گرفت.
سوم این که این اعتصاب منجر به عقب نشینی کامل دولت شریف امامی شد و کارکنان مطبوعات طعم پیروزی در یک نبرد واقعی را چشیدند و طبیعی بود که پس از آن زیر بار مراقبت و سانسور عمال دولت ها نروند و تا ماه های نخست پیروزی انقلاب هیچ تحریریه ای زیر بار سانسور نرفت.
چهارم این که نویسندگان و خبرنگاران کشور برای اولین بار در یک امر مهم به صورت متحد و سندیکایی عمل کردند. اداره اعتصاب و تمشیت مذاکره با دولت را به سندیکای خود سپردند. قبل از آن مبارزه ای اگر با سانسور دولت صورت می گرفت، جنبه فردی داشت. به همین دلیل مبارزات آن ها راه به جایی نمی برد.
پنجم این که هیات مدیره سندیکا با درایت پذیرفت که فقط با یک کار جمعی و بدون وابستگی به فرقه ها و احزاب می تواند در مقابل سانسور دولتی پایداری کند. به همین دلیل و در حالی که رییس هیات مدیره در بازداشت بود و دبیر سندیکا در شرف بازداشت به سر می برد و فقط به دلیل دوستی با منوچهر آزمون از مهلکه گریخته بود، دایره تصمیم گیری های خود را بسیار گسترش داد و با دعوت از افرادی مانند شادروان مرزبان، شادروان بهشتی پور، محمد بلوری ، نعمت ناظری، فیروز گوران، شادروان علیرضا فرهمند ، محمد حیدری و بعضی از چهره های جوان ولی خوش نام و صاحب فکر و اندیشه مانند شادروان رحمان هاتفی، مرحوم محجوبی و سیروس علی نژاد، هسته ای را به وجود آورد که به طور مداوم به هیات مدیره مشورت می داد و در نتیجه نوعی رهبری دسته جمعی واقعی در سندیکا حاکم شد. این هسته کارایی خویش را در جریان اعتصاب بزرگ و 62 روزه به خوبی نشان داد و نقش موثری در ارایه راه حل ها و انتقال گفت و گوها به داخل دولت های شریف امامی، ازهاری و بختیار ایفا کرد.درعین حال نقش هدایت کننده هیات مدیره سند یکا همواره محفوظ و محترم ماند.
از آن پس تا سقوط دولت شریف امامی، مطبوعات کشور آزادی نسبی داشتند. در حقیقت در دولت شریف امامی به استثنای پنج روز اعتصاب ، دولت وی تلاش جدی برای تاثیر گذاشتن بر مطالب روزنامه ها به عمل نمی آورد. در این دوره اگر مستقیما از شخص شاه اسمی به میان نمی آمد یا انتقاد تندی از وی نمی شد یا بخشی ازاطلاعیه های آیت الله خمینی ونامه های سرگشاده متداول آن روزها به چاپ نمی رسید،مربوط به مصلحت سنجی مسوولان روزنامه ها بود و نه سانسور دولتی. قضیه چاپ عکس آیت الله خمینی را قبلا شرح داده ام. موارد دیگری نیز از همین دست وجود داشت. سانسور دولتی ممتد سال های دور و نزدیک باعث شده بود که مسوولان روزنامه ها باور نداشته باشند که برای نشر مطالب مانعی وجود ندارد. در این دوره هم ما بیشتر در رابطه با رژیم وشخص شاه ناخواسته دچار خودسانسوری بودیم.
آیت الله خمینی از چهارم مهرماه در پاریس اقامت گزیده بود و نوفل لوشاتو به عنوان مرکز ثقل خبری جهان، نگاه همه را جلب و خیره می ساخت. شریف امامی در فاصله ششم شهریور تا دهم مهر 57 و قبل از عزیمت آیت الله خمینی به فرانسه، حداقل دوبار کوشش کرد با وی به توافق برسد ولی تلاش او ثمری نداشت. نه توانست با جناح مذهبی انقلاب کنار بیاید و نه پادشاه را به مفید بودن ادامه مشی دولت خویش قانع سازد.
از مذاکرات پشت پرده دولت شریف امامی با مراجع قم و اطرافیان آیت الله خمینی ناگفته های بسیاری وجود دارد که هنوز انشا نشده است. حاملان پیام های این دوره با پیام آوران دوره بختیار یعنی نهضت آزادی و جبهه ملی متفاوت بودند. شریف امامی به خیال پیشینه خانوادگی، پیام ها را از طریق روحانیت سنتی و نه انقلابی ارسال می کرد و طبعا در شرایط آن روز ایران ، این وسائط دیگر مفید فایده نبود. زیرا اگر قرار بود مفید افتد، پادشاه خود در این مورد واسطه های تواناتری را در اختیار داشت.
در اواخر مهرماه پادشاه تقریا از او ناامید به نظر می رسید. جدایی اکثریت قاطع مردم و پیوستن گروه های سیاسی و صاحبان قدرت های پنهان جامعه به آن ها، زوال نظام شاهنشاهی را روز به روز آشکارتر می ساخت و شریف امامی نتوانسته بود برای مهار این رمیدگی ها راه چاره ای ارایه دهد.
دولتی که به نام دولت آشتی ملی روی کار آمده بود از حدود هفتاد ر وز حکومت خویش حدود شصت روزش را با توسل به قانون حکومت نظامی روزگار گذراند و بدتر از همه با کشتار جمعه سیاه هفده شهریور ننگ ابدی برای خود خرید و با سرافکندگی کنار رفت.
دولت ازهاری وبازداشت دوم
ارتشبد ازهاری ارتشی فرتوت و ناتوان - در 14 آبان ماه نخست وزیر شد. شاید این بدترین انتخابی باشد که شاه می توانست بدان دست زند و قطعا اگر پادشاه، نظامی جوان تر و قاطع تری برگزیده بود، مسیر تحولات تغییر می کرد. ازهاری داعیه نظامی گری داشت ولی می خواست همانند یک سیاستمدار دولت را اداره کند. دولت او علی رغم ردیف کردن مشتی از صاحبان پاگون ها، فاقد همه جنبه های یک دولت نظامی بود. آن گاه که شدت عمل و نظامی گری لازم بود به سیاستمداری پناه می برد و در برخورد با کسانی که می توانست با گفت و گوهای سیاسی با آن ها کنار بیاید به نظامی گری و خشونت متوسل می شد.
در دو و نیم صبح 15 آبان، مجددا و این بار همراه با تعداد بیشتری از روزنامه نگارن موثر مانند علی باستانی، گوران ، جلیل خوشخو، نعمت ناظری و مسعود مهاجر بازداشت و حدود یک هفته تحت بازجویی بودیم.
از صبح فردا یعنی 15 آبان اعتصاب سراسری دوم مطبوعات شامل تمامی روزنامه ها و کثیری از مجلات آغاز گردید که تا 16 دی ماه ادامه داشت. سرگردها در همان صبح مجددا به کیهان و اطلاعات آمدند و قرارداد با دولت شریف امامی عملا نقض شد. حاکم نظامی جدید تهران یعنی سپهبد رحیمی توافق دیرهنگام خود با کارفرمایان مطبوعات را نیز فراموش کرد. زیرا بر اساس روایت هوشنگ نهاوندی، پادشاه در جلسه ای خواستار برخورد شدید با مطبوعات و اشغال روزنامه ها شده بود.
ما پس از یک هفته آزاد شدیم. در حالی که هیچ دورنمایی از شروع کار محدد مطبوعات وجود نداشت.
در مورد اعتصاب ویا تعطیلی مطبوعات در دوره دولت ازهاری تفسیرها د دیدگاه های متفاوتی ارایه شده است. هرچند نمی خواهم وارد این مبحث شوم ولی می توانم تایید کنم که همه اضلاع چهارگانه روزنامه نگاران؛ کارفرمایان؛ دولت ازهاری و بالاخره سران انقلاب با این اعتصاب موافق بودند و یا بعدتر به سلک موافقان پیوستند و یا حداقل هیچ تلاشی از سوی هیچ یک از اضلاع برای از سرگیری فعالت تحریریه ها دیده نشد.!!!! هریک نیز برای این سکوت دلائلی داشتند.
دولت ازهاری در داخل کشور آن قدر در فشار بن بست سیاسی و اجتماعی قرار داشت که از بار اضافی و روانی انتشار آزادانه خبرها می هراسید و آن را تحمل پذیر نمی دانست، به خصوص که اکثر روزنامه نگاران از نقطه نظر افکار شخصی به انقلاب پیوسته بودند. در نتیجه در طول دولت ارتشبد، هیچ گونه تماسی با سندیکا برای فراهم آوردن موجبات انتشار مجدد، برقرار نشد.
انقلابیون سرشناس که رهبری تظاهرات و راهپیمایی ها و اعتصاب ها و سازماندهی تشکیلات جدید را بر عهده داشتند نیز با انتشار مطبوعات در شرایط استیلای سانسور موافق نبودند. به همین د لیل اقدام روزنامه اطلاعات برای انتشار روزنامه مذکور با واکنش نیروهای وابسته به انقلاب روبرو شد و خنثی گردید. آنان انتشار روزنامه سانسور شده را به نفع جریان انقلاب نمی دانستند. به خصوص بیم آن می رفت که اگر اعتصاب مطبوعات بدون تامین آزادی آن ها صورت پذیرد، می توانست به عنوان یک عقب نشینی جدی در روال اعتصاب های روبه گسترش تلقی شود و به یک پارچگی جریان کلی انقلاب لطمه وارد کند.
کارکنان مطبوعات نیز به طور طبیعی و پس از کامیابی در اعتصاب اول و کسب تضمین آزادی قلم، نمی توانستند زیر بار مجدد سانسور بروند واز خواسته های آزادی خواهانه ی خود کوتاه بیایند. به اضافه در جریان اعتصاب بزرگ جمع قابل توجهی از نیروهای حرفه ای مطبوعات رسما حانب مردم را گرفته بودند و مشکل آنان علاوه برپایان سانسور، جز با استعفای دولت ازهاری بر طرف نمی شد. سردبیر، دبیران و اکثر نویسندگان و خبرنگاران کیهان و تعداد کثیری در روزنامه اطلاعات و آیندگان از جمله این گروه بودند و قدرت آنان بسیار بیشتر از قدرت گروه مخالفان ادامه اعتصاب بود.
و بالاخره مدیران و صاحبان مطبوعات بیشتر در فکر فرار و جان به در بردن از این مهلکه بودند. تظاهرات و اعتصاب های مردمی کلیه امور اقتصادی و مالی را راکد ساخته و منابع درآمد روزنامه ها و مجلات را از میان برده بود. کارفرمایان در میان بیم و امید و بحران مالی ناشی از فقدان کمک های دولتی و آگهی های تجاری، با تعطیل انتشار روزنامه ها و مجلات تا حدود هشتاد درصد هزینه های خویش را کاهش دادند. به خصوص که پس از پایان ماه اول اعتصاب بهانه ای برای قطع حقوق کادر تحریری و فنی نیز پیدا کردند.
صرفنظر از موارد فوق در اثر موفقیت روزنامه نگاران در اعتصاب اول وتلاش حقیقی آن ها برای انعکاس واقعیت انقلاب در روزهای باقی مانده از دولت شریف امامی، روزنامه نگاران پس از سال ها از طعم نزدیکی با مردم عادی و روشنفکران جامعه تواما لذت می بردند. احساس نزدیکی با ملت که قاطبه آنان طرفدار انقلاب و شخص آیت الله خمینی محسوب می شدند، این اجازه را به روزنامه نگاران نمی داد که عهد خود با ملت را بشکنند و مجدد ا زیر بار سانسور دولتی قلم بزنند. یک بار هم که گروه اندکی در اطلاعات در صدد آزمایش سطح تحمل مردم برآمدند، پاسخ سختی دریافت کردند. به طوری که فرهاد مسعودی برای نجات کل اطلاعات بلافاصله دستور معدوم کردن روزنامه تازه منتشر شده را داد.
پاشنه آشیل اعتصاب
در این دوره نیز سندیکا در جلسات مختلفی با اعضا سرشناس و پیش کسوت سه موضوع را دنبال می کرد. اولا حفظ وحدت در صنوف سندیکا و جلوگیری از فرصت طلبی هایی که بعضا توسط افرادی نظیر علی رضا نوری زاده و عباس پهلوان و یا حسین سرفراز دیده می شد. ثانیا چاپ و انتشار بولتن سندیکا به عنوان تنها نشریه مجاز به انتشار برای انعکاس نظریات و ابراز همبستگی گروه های مختلف که هر روز و به طور تمام وقت درمحل سندیکا پذیرای آن ها بودیم. زحمت تهیه این بولتن به طور مستمر بر عهده شادروان مرزبان به کمک نعمت ناظری وفیروز گوران قرار داشت و نتیجه آخرین نشست ها یا تصمیمات هیات مدیره سندیکا را منعکس می ساخت. سومین هدف این جلسات تامین مالی اعضای مطبوعات عموما و کادر فنی و کارگران چاپخانه های کیهان و اطلاعات و آیندگان خصوصا بود . ما در حقیقت دورنمای روشنی از تغییر وضع و انتشار مجدد مطبوعات نداشتیم و باید خود را برای مقاومت طولانی مدت آماده می کردیم. سندیکا در پایان آبان ماه و اعلام ناتوانی کارفرمایان در مورد پرداخت حقوق آذر برای رفع نیاز مالی احتمالی اعضای خود و کارگرانی که در اثر این اعتصاب طولانی خسارت می دیدند، تاسیس صندوق کمک های اضطراری ، با استفاده ازکمک های مردمی را تصویب واعلام کرد.
موضوع ابتدا در جلسه ای با حضور حاج آقا لبانی رییس یکی از صندوق های قرض الحسنه بازار تهران با اینجانب مطرح شد و بازاریان آمادگی کمک مالی به اعتصاب مطبوعات را برای مدت طولانی اعلام کردند.
هیات مدیره با دریافت گزارش این جلسه، طی اطلاعیه ای که از طریق مساجد و رادیوهای فارسی زبان فعال آن روزها و به خصوص از طریق بولتن سندیکا در سطح بازار تهران و فعالین اقتصادی بازتاب وسیع داشت، از مردم برای اهدای کمک مالی استمداد کرد و شماره حساب تعیین شده را به اطلاع عموم رساند. بازاریان تهران و جمعیت های مختلف سیاسی و اجتماعی و گروه هایی از اصناف به کمک مطبوعات شتافتند و آخرین پاشنه آشیل اعتصاب بزرگ به این وسیله از میان رفت.
خوشبختانه اعتصاب بیش از دوماه طول نکشید ولی ما باید آمادگی چند ماه مقاومت را می داشتیم. در یک ماه آخر دوره اعتصاب، کادرفنی و کارگران و بعضی از کارکنان اداری مطبوعات از کمک های مذکور بهره مند شدند ولی هیچ یک از کارکنان تحریریه روزنامه ها و مجلات دیناری از این صندوق کمک نگرفتند.
یک بار ابوالحسن بنی صدر در تالار کیهان کوشید از حربه صندوق برای کوبیدن نویسندگان و خبرنگاران کیهان استفاده کند. به دنبال سخنان تحریک آمیز او در پاسخ گفتم، بیلان صندوق کمک های اضطراری مشخص است و نه تنها هیچ یک از اعضا تحریریه ها کمکی دریافت نکرده اند، بلکه ما فقط توانسته ایم ، حدود نیمی از حقوق ماهانه کارگران چاپخانه ها و لیست محدودی از آسیپ پذیر ترین قشر کارکنان اداری مطبوعات را تامین کنیم. این صندوق تحت نظارت آقای هرمز مالکی به عنوان خزانه دار سندیکا اداره می شد و گزارش مالی خزانه دار شامل ریز مبالغ این حساب، محل خرج و مانده قلیل آن در مجمع عمومی بعدی سندیکا ارایه گردید.
در این دوره تعطیلی مطبوعات، سندیکا هیچ گاه تعطیل نبود. تقریبا هر روز و شب ما در جلسات می گذشت. اقدام برای دستگیر اعضای هیات مدیره دوباره از سرگرفته شده بود. به ناچار جلسات را به خارج ازمحل سندیکا و به خانه اعضا منتقل کردیم. هفته های پایانی دولت ازهاری زندگی مخفی داشتیم و حتی خانواده خویش را به نقاط امن تر و یا نزد خویشاوندان دور می فرستادیم و خود فراری بودیم.
وداع با ارتشبد پیر
بالاخره پادشاه از ارتشبد بی تدبیر ولی وفادار خویش خسته شد، اما دولت های غربی نگران از تحولات ایران ،بیشتر از خود شاه خسته شده بودند و زمزمه خروج وی از کشور، حتی قبل از کنفرانس گوادلوپ بالا گرفته بود.
دولت ازهاری در دهم دی ماه استعفا داد. در آخرین روزها ارتشبد چند روزی به بهانه بیماری قلبی در بیمارستان بستری بود و قبل از حتی انتصاب نخست وزیر جدید ایران را ترک کرد. تیر خلاص دولت ازهاری، ماجرای تیر اندازی به گارد در پادگان لویزان بود که به کشته شدن 72 نفر از افسران ارشد و درجه داران گارد منجر گردید. این حادثه ستون فقرات رژیم شاهنشاهی را نشانه گرفت و برای اولین بار اختلاف در صفوف ارتش را نمایان ساخت و از پرده برون انداخت. دراثراین ترک بزرگ در بدنه ارتش بود که واشنگتن تصمیم به اعزام ژنرال هایزر برای «ارزیابی مجدد موقعیت» گرفت.
به فاصله چند روز از حادثه لویزان که اعتماد غرب به کارایی ارتش شاهنشاهی را متزلزل ساخته بود، در 14 دی ماه کنفرانس «گوادلوپ» با شرکت کارتر، ژیسکاردستن، جیمز کالاهان و اشمیت با تمرکز بر بحران جدی ایران تشکیل گردید و در هفدهم دی ماه نتیجه گیری نهایی این بود که دیگر تغییر نخست وزیر در ایران کارایی ندارد. مشکل خود پادشاه است و باقی ماندن او در ایران، سبب تداوم بحران و ادامه قطع صادرات نفت و موجب زیان هنگفت اقتصادی غرب می شود. بلافاصله دوروز پس از این اجلاس ، آمریکایی ها تصریح کردند که پادشاه ایران را ترک و آمریکا از تصمیم وی استقبال می کند. در حقیقت پس از کنفرانس کار پادشاه تمام بود و من برای قانع کردن دکتر مصباح زاده به خروج از کشور ، قبل از نخست وزیری بختیار، از همین استدلال استفاده کردم و چقدر متاسفم که این نوشته قبل از درگذشت دکتر به نگارش درنیامد تا او خود آن را تایید کند. به همین دلیل ماجرای این مذاکره طولانی را به کناری می نهم.
همه مهره های پادشاه سوخته بودند.. او از روی درماندگی و ناچاری دست خویش را به سوی افرادی از جبهه ملی یا نزدیکان به این جبهه نظیر غلامحسین صدیقی، مظفر بقایی و دکتر سنجابی دراز کرد.جبهه ای که تا یک سال پیش از آن مورد نفرت شخصی پادشاه بود.
دکتر سنجابی ر ااز زندان موقت حکومت نظامی، به کاخ پادشاه بردند ولی وی پیشنهاد پادشاه برای نخست وزیری را مصرانه رد کرد. سنجابی بسیار باهوش تر از آن بود که نخست وزیریرژیمی در حال اضمحلال وفروپاشی را بپذیرد. حیا کردند که اورا دوباره به زندان باز گردا نند وآزاد شد. پیشنهاد به بقایی هم اگر حقیقت داشته باشد، جدی نبود و باقی مانده طرفداران او بدان دامن می زدند.
غلامحسین صدیقی بر خلاف دیگران، اصرار بر ماندن شاه در داخل کشور داشت در حالی که این درخواست با مزاج علیل و بیماری به شدت کتمان شده پادشاه و به خصوص تمایل شدید آمریکا و انگلستان برای خروج وی از کشور سازگار نبود.
موضوع خروج پادشاه حتی قبل از کنفرانس سران غرب تقریبا قطعی بود و علت تاخیر را می توان به عدم توفیق پادشاه برای معرفی نخست وزیر قابل قبول غرب مرتبط دانست. انقلابیون نیز احتیاج به دوره ای از تنفس داشتند تا درمیان خود تکلیف اختلافات پیش آمده بین دینگاه های آیت اله خمینی با آیت اله شریعتمداری را روشن سازند. رقابت این دو در حوزه قم آشکار شده بود و در تهران و تبریز نیز رخ می نمود. هرچند آیت الله خمینی بسیار محبوب تر و در سطح کشور پر طرفدارتر نشان می داد ولی اختلاف دیدگاه این دو آشکار بود و علی رغم برتری عظیم آیت اله خمینی پس از راه پیمایی های میلیونی مردم و توفیق اعتصاب ها و تظاهرات که تحت رهبری و قیادت طرفداران او صورت پذیرفت، مع ذالک اختلاف این دو شخصیت روحانی پابرجا ماند وپس از مدت کوتاهی به تسویه حدود پانصد نفر از روحانیون مساجد، حسنیه ها و مدارس متعلق به روحانیت انجامید و نهایتا باعث حذف آیت اله شریعتمداری از زندگی سیاسی کشور و حتی مرجعیت شد.
ادامه دارد
No comments:
Post a Comment